امیر حسینامیر حسین، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 29 روز سن داره

امیر حسین نفس مامان

خاطرات مسافرت

امیر حسینم روز 19 اردیبهشت ساعت 12.30 به مشهد مقدس رسیدیم و بابایی زود یه ماشین دربستی گرفت تا ما رو به هتلمون برسونه و بعد اینکه به هتل رسیدیم اول از همه مامان بزرگت زود تو رو حموم کرد  که خستگی راه از تنت بیرون بره و تمیز بشی . و لباس های مهمونیت رو بپوشی چون تو مهمون کوچولوی امام رضا بودی و می خواستی برای اولین بار به پابوسش بری  
12 خرداد 1390

اولین مسافرت امیر حسین

پسرم اولین مسافرت جدی تو در 18 اردیبهشت 90 بود که همراه با مامان بزرگ و خاله و باباجونت و مامان زهره ات رفتی مشهد . عزیزم شرح ماجرا از این قرار بود که چون سابقه مامانت تو دیر حاضر شدن کمی خرابه مامان بزرگت اصرار کرد که شب بیایید خونه ما بمونید که صبح دیرمون نشه چون بلیط قطارمون برا ساعت 10 از تبریز بود و باید سر موقع خودمون رو می رسوندیم ساعت 6.30 از خوی حرکت کردیم و 9 تبریز رسیدیم و مستقیم به راه آهن رفتیم و اینو بگم که تو ، تو ماشین پسر خوبی بودی و اصلا گریه نکردی و روموم سفید کردی . و ما که تو راه آهن منتظر بودیم عمو غلام (عموی بابایی) اومد برا بدرقه مون و برای اولین بار تو رو دید . و  بلاخره سر ساعت مقرر سوار...
12 خرداد 1390

انتظار

به خانواده ی کوچک دو نفــری ما به زودی فرشته ای افزوده خواهدشد.   من و همسـرم ایـن روزها منـتظـر این فرشـته کــوچـــولـــو هستیم و برایش اینجا می نویسیم. در تاریخ ١٠ بهمن  نام این فرشته ی دوست داشتنی "امیر حسین" انتخاب شد. . . . و 11 اسفند امیرحسین ما از راه رسید و من رسماً مادر شدم.
12 خرداد 1390

تولد سه ماهگی

عزیزم 11 خرداد 3 ماهگی ات را به سلامتی تموم کردی و وارد ماه چهارم شدی و این روز مصادف بود با تولد مامان زهره ات و  برا همین دو جشن رو یکی کردیم و کیک را دو تایی بریدیم و حسابی خوش گذروندیم . دست بابایی هم درد نکنه که برا هر دومون کادو گرفته بود برا تو سرهم و برا منم گردنبد طلا .
12 خرداد 1390

تولد گل پسری

خدا رو سپاس كه با تولد يه فرشته كوچولو عظمت و بزرگيش رو يه بار ديگه بهمون نشون داد  خدا رو سپاس كه با تولد اين فرشته ناز و معصوم طعم زيباي مادر شدن و پدر بودن رو به ما چشوند و خدا رو سپاس كه با ورود اين هديه آسماني شادي و شور رو به خونمون آورد  امیر حسین جون پسر عزيزم در روز ١١ اسفند سال ٨٩ ساعت ١١:٢٠ صبح با وزن 3 و قد ٥٠  در  بیمارستان قمربنی هاشم توسط خانم دکتر سیما افتخار چشم به دنیا گشود و دلمان را شاد کرد و  خانواده ی ما سه نفری شد و " امیرحسین " فرشته کوچولوی ما قدمهای کوچولوشو رو چشم من و باباش گذاشت.  لحظه ی تولد پسرم هیجان انگیزترین، زیباترین و پر احساس ...
20 اسفند 1389
1